كی دانستم كاهل صفاهان كورند؟                  با این همه سرمه كز صفاهان خیزد!

 

از این جهت موجبات خشم مردم آن سامان فراهم آمد و شاعران آنجا بدو پاسخ گفتند.

 

در ضمن جمال الدین عبدالرزاق به تصور اینكه این هجا به تحریك خاقانی گفته شده است، مجیر و خاقانی هر دو راه هجو كرد و این تعریض به گوش خاقانی رسید و برای رفع اشتباه، قصیده معروف مدح اصفهان را با مطلع ذیل ساخت:

 

نكهت حوراست یا صفای صفاهان                جبهت جوز است لقای صفاهان

 

و در ضمن این قصیده نسبت به مجیر با تعبیر (رجیم) اینگونه طعنه زد:

 

دیو رجیم آنكه بود دزد بیانم              گردم طغیان زد از هجای صفاهان

 

او به قیامت سپید روی نخیزد             زآنكه سیه بست بر قفای صفاهان

 

به موجب روایت مجیر را عوام و اوباش اصفهان در سال (586 هـ . ق) كشتند و بنابر روایت دیگر وی در پانصد و هشتاد و شش در تبریز وفات یافت و در مقبره الشعرا مدفون شد.

 

مجیرالدین به لطافت طبع و جودت قریحه بر بیشتر سخن گویان زمان خویش رجحان دارد و قصائدش به روانی الفاظ و وضوح و روشنی معانی ممتاز است، و قسمتی از آنها چندان لطیف و دلپذیر است كه بی‌حد موثر می افتد و هوش و دل خواننده را می رباید و می فریبد و آهنگی طرب‌انگیز دارد آنچنانكه در اشعار منوچهری موجود است و به راستی هرچه از سلاست و سلامت آن گویند بجا باشد …

 

آنچه او به رویه استاد خود یعنی خاقانی سروده اگرچه نسبت به اشعار خاقانی ساده تر و به فهم عموم نزدیكتر است. لیكن از جهت متانت سبك و دقت معنی و جزالت اسلوب به پایه سخن خاقانی نمی رسد، بخصوص ابیات و قصائدی كه موضوع آنها زهد و موعظه و در جواب قصائد استاد است از جهت لفظ و معنی سست و بی نمك و اكثر بر ضعف تعلیل و سوء تعبیر مشتمل می باشد و با این همه، اساس بسیاری از مضامین قصائدش منتحل است و در اشعار خاقانی توان دید. (5)

 

وی شاعر خوش ذوق مدح پردازی بوده است، ولی با وجود شیرین سخنی و تاثیر و لطفی كه اوراست، تعمق علمی یا روح عرفانی در شعرش كم توان یافت.

 

در مدح همان اغراق شاعرانه و هنرنمایی ماهرانه و تشبیه و قیاس استادانه را به كار برده كه شاعران خراسان را عادت بود. گاهی هم ممدوح را با عدل و سخاوت و امن بخشی و شجاعت یاد می‌كند.(6)

 

شاعران بزرگ و معروفی مانند: خاقانی و نظامی و اثیرالدین اخسیكتی و اشهری و جمال الدین عبدالرزاق و امثال آنان معاصر با مجیر بودند و اغلب با هم مناظره و معارضه داشتند و در این باب نسبت به خاقانی و جمال الدین اصفهانی اشارتی رفت. اثیرالدین نیز با وی سر نظیره گویی و ستیزه‌جویی داشت. امیر خسرو دهلوی در مقدمه كتاب غره الكمال، مجیرالدین را ستوده و او را به خاقانی برتری داده است. (7)

 

در اشعار او اثر سبك خاقانی تا حدی مشهود است منتهی اولاً مجیر سخنی ساده تر دارد و ثانیاً هیچگاه نتوانسته است قدرت كم نظیر استاد خود را در ایجاد تركیبات بدیع و مضامین و معانی دقیق نشان دهد و ثالثاً اثر این اقتفا در همه قصائد او آشكار نیست بلكه مجیر را در پاره ای از قصائد او در همان مسیر عادی و طریقه معتاد شعر و زبان فارسی در اواخر قرن ششم مشاهده می كنیم. (8)

 

او به شهادت برخی از ابیاتش به تصوف مائل شده ولی باز تصوف او هم با تصوف حافظ و مولوی فرق دارد و مانند ظاهربینان كه در بدایت تصوفند به عزلت و انقطاع از خلق می خواند و زمانه را از اهل و مردم را از وفا تهی می بیند…

 

روی هم رفته نظر او به ظواهر متوجه است و به حقیقت و مغز تصوف، كمتر نظر دارد و از اینجا می‌توان نتیجه گرفت كه تصوف مجیرالدین (اگر تصنعی نباشد) به تصوف عمومی كه به ویژه در قرن دوم و سوم و عهد تیموریان تا بدین عهد، معمول بوده، نزدیك و در حقیقت سلوك زاهدانه در فكر او موثر افتاده است چنانكه به همین نظر اخوان الصفا را به خصومت بزرگان دین سزاوار می پندارد؛ و در صفت یاران نبی (ص) می گوید:

 

بوده با هم هرچهار از بهر حل و عقد شرع                 در صفت اخوان و خصم اهل اخوان‌الصفا

 

و آن نیك اندیشی كه قلندران صفا كیش بدان رسیده و جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر نهاده اند، در ضمیر او نمی گذرد…

 

معلوم نیست كه مجیر بدین زهد و قناعت و گوشه گیری كه دم از آن می زند كی عمل كرده، چه آثار تاریخی گواه است كه زندگانی او به مدح گویی سپری شده و به راستی این زهد شگفت كه مقام وصف از زهد بایزید و بوالحسن خرقانی كم نمی آید با مهاجات شعرا نیز به هیچ روی سازش ندارد. چه زهاد را در كار خود آن استغراق هست كه با دیگران پردازند و اگر حسن ظن منظور گردد و تصوف وی ساختگی و زبانی فرض نشود ناچار باید گفت كه او یك چند زندگی زاهدانه داشت كه تذكره نویسان از آن آگاهی نداشته اند. (9)

 

رشید و طواط در مدح وی می گوید:

 

ای مجیر دین ایزد! كایزدت بادا مجیر              در معانی بی عدیلی در مكارم بی نظیر

 

داعی اعمال را كف جواد تو مجیب               خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر

 

(دیوان مجیر، ص 3)

 

دیوان مجیر قریب به پنجهزار بیت و مشهونست به قصاید عالی و غزلهای لطیف. (10) دیوان مجیرالدین بیلقانی به تصحیح و تعلیق استاد مرحوم دكتر محمدآبادی باویل، كه در واقع رساله دكترای ایشان است، تنها تحقیقی است كه در این زمینه انجام گرفته است.

 

شیوه کار نگارنده:

 

در گزارش این بیست قصیده اول دیوان مجیرالدین، به ترتیب ذیل عمل شده است:

 

پس از معرفی كوتاه هر قصیده معانی لغات و واژگان، اصطلاحات، كنایات و تعبیرات ابیات توضیح داده شده، و در مواردی كه استشهاد از نظم و نثر ادبی فارسی- مخصوصاً از اشعار خود شاعر- در روشن شدن مطلب مؤثر بوده، بدین امر پرداخته شده است، و در معرفی قصاید به منابعی از قبیل تاریخ ادبیاتها، سخن و سخنوران استاد فروزان فروحاشیه‌ی این كتاب، پاورقی دیوان مجیر و دیوان خاقانی مراجعه شده تا به اصطلاح شأن نزول قصاید، سخنان استاد فروزانفر درباره بعضی قصاید و ابیات آن و تقلید مجیرالدین از استادش خاقانی در سرودن چامه هایش، بررسی شود.

 

تلمیحات و اشارات ابیات با مشورت استادان و اهل ذوق و شعر و استفاده از منابعی همچون فرهنگ تلمیحات و اشارات دكتر شمیسا و … توضیح داده شده است و نیز هرجا كه نكاتی بلاغی و دستوری وجود داشته ذكر شده است.

 

در مواردی كه معنی بیت ها بر اساس واژگان و تركیبات به كار رفته در آن مبهم و نامفهوم به نظر می‌رسیده، در صورت مفهوم بودن ابیات با واژگان و تركیبات نسخه های دیگر- كه در پاورقی دیوان آمده بود- معنی آنها نوشته شده است.

 

همچنین اگر معنی بیت، قابل توجیه به وجه یا وجوهی دیگر نیز بوده، به ترتیب اولویت معنایی، آن وجه یا وجوه نیز ذكر شده است.

 

تمامی ابیات توضیح داده شده و دست كم معنی روانش نوشته شده است و هیچ بیتی حذف و یا به بهانه سادگی به حال خود رها نشده است.

 

منابع مقدمه:

 

1- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران، ص 579.

 

2- همان، ص 589.

 

3- صفا، ذبیح اله، تاریخ ادبیات در ایران (جلد دوم)، انتشارات فردوسی، چاپخانه كیهانك تهران، چاپ ششم، تهران 1363، ص 721.

 

4- همان، ص 721.

 

5- سخن و سخنوران، همان مأخذ، ص 579.

 

6- رضازاده شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، انتشارات دانشگاه پهلوی، مرداد ماه 1352، صص362-361.

 

7- همان، ص 364.

 

8- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 579.

پایان نامه

 

 

9- سخن و سخنوران، همان مأخذ، صص 584-583.

 

10- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 723.

 

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن        

 

بحر: مجتث مثمن مخبون، مخبون محذوف

 

با توجه به اینكه مجیر شاگرد خاقانی بوده، لذا چه به تأسی از وی و یا تحت تأثیر خاقانی قصیده‌ی آغازین دیوان خود را در وزن و قافیه و مفهوم قصیده‌ی مشهور خاقانی :

 

سریر فقر تو ار سر كشد به ملك رضا تو سر به جیب هوس در كشیده، اینت خطا به نظم در آورده است كه می توان این كار وی را به نوعی اظهار ارادت نسبت به ساحت بزرگ استادی به حساب آورد، اگرچه مجیر در ناسپاسی نسبت به استاد دست كمی از خود خاقانی نسبت به استادش ابوالعلاء گنجوی نداشته است.

 

1)برید عقل ترا كی برد به ملك صفا      كه دل هنوز به بازار صورتست ترا

 

برید : به فتح اول و كسر ثانی معرّب بریده دم است و آن استری باشد یا اسبی كه دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند كه تیز رفتار می‌شود و به مقدار دو فرسنگ نگاه دارند به جهت خبر بردن سلاطین. الحال آن شخص را گویند كه بر آن سوار شده خبر برد و در این زمان، نامه‌بر و پیك را گویند (غیاث). هم اكنون در كشورهای عربی، برید به جای پست Post به كار می‌رود. در باره‌ی ریشه‌ی «برید» اختلاف است كه از كلمه‌ی یونانی (Veredus) یا «بردن» فارسی و یا واژه‌ی دیگر گرفته شده است (برای توضیح بیشتر به مقاله‌ی «بحثی در باره‌ی برید و ریشه‌ی آن» از استاد مرحوم دكتر محمد آبادی باویل، نشریه‌ی دانشكده‌ی ادبیات تبریز، سال 29، شماره‌ی 122، ص 208-239 مراجعه شود). در بیت فوق قاعدتاً باید در مفهوم دلیل و راهنما به كار رود تا بتواند آدمی را راهنمایی و همراهی كند.

 

عقل‌ : خرد و دانش و قوتی كه نفس انسان بدان وسیله تمییز دقایق كند و آن را نفس ناطقه گویند. عقل در اصل به معنی بند در پا بستن، چون خرد و دانش مانع رفتن طبیعت آدمی می‌شود به سوی افعال ذمیمه، لهذا خرد و دانش را عقل گویند.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...