7
این رابطه، شناسایی عوامل مؤثر بر عملکرد دبیران ورزش، راهگشای بسیاری نارسایی ها در عملکردهای ضعیف خواهد بود و پیامد آن افزایش بهره وری در ورزش مدارس و بهبود سلامت جامعه خواهد بود. افراد در سازمان ها ویژگی ها و نگرش های متفاوتی دارند به همین لحاظ، در نوع عملكرد خود در جهت كسب اهداف سازمانی متفاوت عمل می کنند. به طوری که بعضی افراد، بیشتر در مسیر موفقیت قرار می گیرند و پیشرفت بالاتری دارند. بار- آن(1985)، سعی داشته است با طرح مدلی به این سؤال پاسخ دهد كه چرا برخی در زندگی نسبت به بقیه موفق تر هستند؟ او جواب این سؤال را در مجموعه قابلیت های عاطفی مطرح كرد و آنها را هوش عاطفی نامید. ویرجنیا (2007)، در مطالعه ی خود دریافت که در مشاغل مختلف اهمیت هوش هیجانی دو برابر هوش شناختی و مهارت های تخصصی است و نیز 85% عواملی که عملکرد شغلی عالی را از متوسط جدا می کنند به هوش هیجانی بر می گردد و تنها به 15% هوش شناختی مربوط می شود. به طوری که هوش هیجانی به میزان دو برابر هوش شناختی و مهارت های تخصصی در عملکرد شغلی عالی نقش دارد. گلمن(1995)، معتقد است که یک فرد فاقد هوش هیجانی حتی اگر بهترین آموزش ها را هم در دنیا ببیند، نمی تواند یک رهبر برجسته و بزرگ شود و نه تنها مدیران و رئیس های سازمان ها نیازمند هوش هیجانی هستند بلکه هر کسی که در سازمان شاغل است، نیازمند هوش هیجانی می باشد.
اهمیت و ضرورت توجه به موضوع هوش هیجانی به عنوان یک عامل درونی، مهارت ها و قابلیت هایی دارد که آموزش و یادگیری آن امکان پذیر است. به طوری که شخص می تواند از نظر هیجانی بهتر تربیت شود. کارکنان سازمان باید به نگرش خود توجه زیادی داشته باشند. زیرا، این نگرش ها سبب تأثیرگذاری روی رفتار افراد در سازمان میشود(رابینز1، ترجمه ی پارسائیان و اعرابی، 1378). همچنین، علاقه مندی و نگرش مثبت نسبت به شغل سبب تلاش و کوشش کاری بیشتر و در نتیجه کاهش هزینه ها می شود(الوانی، 1370). این مطالب حاکی از این است که فرایند آموزش هوش هیجانی، توانایی دبیران ورزش را در ارزیابی منطقی از موقعیت ها، بازنگری احساس های خود و هیجان های دیگران، تمییز قائل شدن بین هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مساله و نظم بخشی در عملکرد شغلی افزایش می دهد. بنابراین، با در نظر گرفتن محدودیت های پژوهش می توان اثرگذاری هوش هیجانی روی عملکرد شغلی دبیران ورزش را به عنوان یکی از نمودهای رفتاری با اهمیت در محیط کار مطرح نمود.
درک و شناخت دبیران ورزش از نوع نگرش خود بسیار اهمیت دارد. زیرا، سیاست و رویه ای که به اجرا در می آورند، روی عملکرد شغلی آنها تأثیرگذار است. دبیران ورزش به دلیل موقعیت شغلی خود ملزم به دارا بودن ویژگی ها و توانایی های خاصی هستند و با ارتباط روحی که با شغل خود برقرار می کنند به نحو مطلوبی می توانند مسیر فعالیت ها را به سمت عملکرد عالی فردی و سازمانی هدایت نمایند. با آنکه تحقیقات زیادی در مورد هوش هیجانی و تعهد سازمانی انجام شده است، اما در مورد چگونگی ارتباط هوش هیجانی و تعهد سازمانی با عملکرد شغلی دبیران ورزش، پژوهشی یافت نشد. لذا، با نگاهی علمی و تحول گرا نسبت به عملکرد شغلی دبیران ورزش، می توان به اهمیت نتایج تحقیق حاضر در برنامه های آموزشی ضمن خدمت برای دبیران تربیت بدنی، ایجاد هم افزایی در عملکرد دبیران ورزش، افزایش کارایی سازمان، پیشبرد اهداف فردی و سازمانی و در بعدی وسیع بهبود سلامت جامعه و کاهش هزینه های درمان اشاره نمود. به همین لحاظ، پژوهشگر بر آن شد به این موضوع مهم بپردازد.
-4. اهداف پژوهش
هدف کلی پژوهش حاضر، تعیین رابطه بین هوش هیجانی و تعهد سازمانی با عملکرد شغلی در بین دبیران ورزش شهرستان کازرون می باشد. بنابراین اهداف ویژه پژوهش عبارت است از:
1- تعیین قدرت پیش بینی کنندگی هوش هیجانی و ابعاد آن در رابطه با عملکرد شغلی.
2- تعیین قدرت پیش بینی کنندگی تعهد سازمانی و ابعاد آن در رابطه با عملکرد شغلی.
3- تعیین مشخصه های جمعیت شناختی(عملکرد شغلی در سطح های مختلف تحصیلی، عملکرد شغلی در سطح های مختلف استخدامی، تعهد سازمانی در سطح های مختلف استخدامی، هوش هیجانی در سطح های مختلف تحصیلی).
1-5. فرضیه های پژوهش
1- هوش هیجانی و ابعاد آن قابلیت پیش بینی عملکرد شغلی را دارد.
2- تعهد سازمانی و ابعاد آن قابلیت پیش بینی عملکرد شغلی را دارد.
1-6. تعریف های نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش
1-6-1. تعریف های نظری و عملیاتی هوش هیجانی
هوش هیجانی مجموعه ای از ظرفیت ها، قابلیت ها و مهارت های غیر شناختی است كه توانایی های فرد را در برخورد موفقیت آمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش می دهد(بار- آن، 2001). منظور از تعریف عملیاتی هوش هیجانی، نمره ای است كه آزمودنی در پرسشنامه سنجش ویژگی هوش هیجانی به دست می آورد و این پرسشنامه توسط پیترایدز و فارنهام(2002)، متشكل از 30 سؤال تهیه شد.
1-6-2. تعریف نظری و عملیاتی تعهد سازمانی
مهمترین تعریف تعهد از طرف آلن و می یر(1990)، می باشد كه تعهد سازمانی را یك حالت روانی و بیانگر نوعی تمایل، نیاز و الزام جهت ارائه اشتغال در یك سازمان می دانند. در تعریف عملیاتی تعهد سازمانی، منظور اندازه گیری تعهد سازمانی دبیران ورزش با استفاده از پرسشنامه 13 سؤالی پورتر و همکاران(1974)، و نمره کسب شده فرد در هر پرسشنامه بود.
1-6-3. تعریف نظری و عملیاتی عملكرد شغلی
عملکرد شغلی، درجه ای از انجام وظایف محوله به فرد در شغل تعریف می شود(طاهیر سلیمان، 2006).
در این پژوهش، تعریف عملیاتی عملکرد شغلی عبارت است از نمره ای که افراد جامعه از پرسشنامه 15 سؤالی پاترسون(1990) به دست آوردند.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
در این بخش، به ادبیات مربوط به هوش هیجانی، مراحل آموزش هوش هیجانی، تعهد سازمانی و عملکرد شغلی می پردازیم. در ادامه، به پژوهش های داخلی و خارجی در ارتباط با هوش هیجانی، تعهد سازمانی و عملکرد شغلی و نتایج آنها پرداخته می شود.
2-1. هوش هیجانی
هوش از جذاب ترین نیروهای روانی است كه جلوه های آن در موجودات مختلف به مقادیر متفاوت قابل مشاهده و رؤیت است. هرچه موجودات از تكامل بیشتری بهره مند باشند به همان نسبت از پیچیدگی بیشتری برخوردار هستند و از نظر هوشی نیز پیشرفته تر خواهند بود. برای صدها سال، عقیده غالب بر این بود كه آدمی موجودی خردگرا است كه آزادانه اهداف خود را انتخاب و درباره راه و رسم و كنش خود تصمیم می گیرد. بنابراین، تصور بر این بود كه آن چه را باید انجام دهد، مشخص ساخته و مفهومی با عنوان انگیزش و هیجان ضرورت نداشت(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). چارلز داروین1، موضوع هوش هیجانی را برای اولین بار در سال 1837 مطرح و در سال 1872 اولین اثر خود را در این زمینه منتشر كرد. داروین مدعی بود كه ابراز عواطف در رفتار سازگارانه افراد نقش اساسی ایفا می كند. فلسفه هیوم2 و تحقیقات داروین در زمینه هیجان، تفكری را به چالش كشید كه عقل(خرد و منطق)، را برتر از هیجان می دانست و جایگاه هیجان را نیز در معادلات رفتار ذهنی باز كرد(نوری امام زاده ای و نصیری، 1383). ریشه دیگری از اصطلاح هوش هیجانی را می توان در نظریه هوش اجتمایی ثوراندیك3 یافت كه آن را به عنوان توانایی درك دیگران و رفتار عاقلانه در رفتار انسانی تعریف كرده است. ثوراندیك برای اولین بار اصطلاح
هوش جمعی یا اجتمایی را در تبیین رفتار و كردار انسان به كار گرفت. هنگامی كه فیزیولوژیست ها در
1.Charls Darween
- Hioum
- Thorandike
13
خصوص هوش تحقیقاتی انجام دادند، متوجه جنبه هایی غیر از هوش شناختی و تأثیر آن بر عملكرد و رفتار شدند(وونگ و كنیس1، 2002).
2-1-1. مفهوم هوش هیجانی
در مفاهیم سنتی مربوط به هوش از هوش به عنوان هوش شناختی(هوش عمومی) یاد می شود. تعریف هوش عمومی عبارت از توانایی فهمیدن، آموختن، به خاطر سپردن، حل مساله و استفاده از آموخته ها می باشد(کاپلان و سادوک2، 1991). بنا به مفاهیم جدید، تنها توانایی های ذهنی و عقلی نیستند که رفتارها و حرکات بالقوه ای فرد را در زندگی شکل می دهند. موفقیت و کسب مهارت به چندین نوع هوش و کنترل هیجان ها بستگی دارد(آقایار و شریفی درآمدی، 1385). هوش شناختی و هوش هیجانی دو نوع متفاوت هوش هستند که برای زندگی روانی فرد با هم در تعامل می باشند. هوش هیجانی و هوش شناختی، توانمندی های متفاوتی نیستند اما مجزا از یکدیگر عمل می کنند(لینا3 و همکاران، 1998). دانیل گلمن، اولین كسی است كه مفهوم هوش هیجانی را وارد عرصه مفاهیم سازمانی نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی تعریف نموده است كه تمامی توانایی ها را به وسیله تسهیل یا مداخله در تأثیر خود قرار می دهد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-2. تعریف هوش هیجانی
صاحبنظران در طی تاریخ تكوین مفهوم هوش هیجانی، تعریف های مختلفی از آن ارائه نموده اند. می یر و سالووی(1990)، هوش هیجانی را توانایی فرد برای كنترل هیجان های خود و دیگران، تمایز میان اثرهای
- Wong & Chinese
- Kaplan & Saddock
- Liena
14
مثبت و منفی هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجانی برای راهنمایی فرایند تفكر و اقدام های خود تعریف كرده اند(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). نلی1(1991)، هوش هیجانی را توانایی های غیر شناختی و شایستگی های روانی تعریف می كند كه توانایی فرد را در رویارویی با مسائل و فشارهای محیطی، زیر تأثیر قرار می دهد. مارتینز2(1997)، هوش عاطفی را آرایه ای از مهارت ها، توانایی ها و شایستگی های غیر شناختی تعریف نموده است كه بر توانایی فرد برای مقابله با تقاضاها و فشارهای محیطی تأثیر گذار است. هوش عاطفی نوعی پردازش اطلاعات عاطفی است كه شامل؛ ارزشیابی صحیح احساس های خود و دیگران و بیان مناسب و تنظیم سازگارانه احساس ها است به نحوی كه به بهبود جریان زندگی منجر شود. در واقع هوش عاطفی بر مدیریت احساس های خود و دیگران تأكید دارد. طبق نظر مك گاروی3(1997)، هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی كنترل هیجان ها، توانایی كنترل نكته ها، توانایی همدلی و عطوفت كردن است. تعریف هوش هیجانی از نظر گلمن، ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساس های خود و دیگران برای برانگیختن خود و استفاده از آنها در روابط با دیگران می باشد. به اعتقاد وایزینگر4(1998)، هوش هیجانی، توانایی نظارت بر هیجان ها و احساس های خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفكیك احساس های خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفكر و ارتباط های خود و دیگران است. بعدها وی اظهار می دارد كه هوش هیجانی، هوش به كارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکارها، سرپرست ها، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج می باشد(وایزینگر، 2000). بار-آن(2005)، در تعریف دیگری معتقد است كه هوش هیجانی سلسله ای از توانایی های غیر شناختی، قابلیت ها و مهارت ها است كه بر
- Neely
- Martinez
-
-
- MC. Garvy
- Vizinger
15
توانایی افراد اثر می گذارد، به گونه ای كه آنان را قادر می سازد بر فشارهای محیطی غلبه كنند. بر اساس همه تعریف های یاد شده، می توان هوش هیجانی را توانایی تشخیص، فهم، تمییز، اولویت بندی، كنترل و مدیریت هیجان ها در تعامل های فردی، گروهی و سازمانی به منظور كمك به یكدیگر و نیل به هدف های فردی، گروهی و سازمانی تعریف نمود(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-3. نظریه های هوش هیجانی
2-1-3-1. دیدگاه گاردنر1:
گاردنر استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی، موسیقیایی، منظقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی می داند. او وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته ی خودش «شخصی» تركیب كرده است. بُعد غیر شناختی(شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه كلی استعدادهای درون فردی و مهارت های میان فردی است(نمودار2-1). هوش درون فردی مبین آگاهی فرد از هیجان ها و احساس های خویش، ابراز باورها و احساس های شخصی و احترام
به خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام كارهای مورد نظر و در مجموع میزان كنترل شخص بر هیجان ها و احساس های خود هدایتی است. هوش میان فردی با توانایی درك و فهم دیگران و عوامل برانگیزاننده ی انسان و چگونگی فعالیت آنها ارتباط دارد.
- Gardner
16
نمودار2-1. ابعاد هوش از نظر گاردنر
به نظر گاردنر، فروشنده ها، سیاستمدارها، معلم ها، متخصص های بالینی و رهبرهای مذهبی موفق، احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند. گاردنر در سال 1983 در كتاب «چارچوب های ذهن» اعلام كرد كه ما تنها هوش شناختی نداریم و داشتن هوش شناختی برای موفقیت در زندگی كافی نیست. وی از پیوستار هوش و انواع آن نام برد و معتقد بود که تنها دو نوع هوش یعنی هوش كلامی و هوش ریاضی به تحصیل مربوط است و توانایی های دیگری نیز وجود دارند. توانایی هایی مانند تشخیص مهارتی كه در هنرمندها و معمارها دیده می شود، نبوغ بدنی كه موجب چابكی و سیمای جالب فردی است، هوش درون فردی كه در واقع نوعی فعالیت شناخت هیجان های فردی می باشد و نیز هوش میان فردی كه توانایی فرد در ارتباط با
دیگران با توجه به خلق و خو، انگیزه ها و خواسته های آنها می باشد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). گاردنر معتقد است افرادی با بهره هوشی 160 وجود دارند كه برای كسانی با بهره هوشی 100 كار می كنند. زیرا، اولی هوش میان فردی كم و دیگری هوش میان فردی بالایی دارد. وی می افزاید فردی كه هوش میان
17
فردی اندك دارد در ازدواج، انتخاب نادرست می كند و شغل مناسبی را نیز بر نمی گزیند. زیرا، تنها با توجه به هوش شناختی این انتخاب ها را انجام داده و توجه نكرده است كه هیجان وی با این ازدواج و كار تناسب دارد یا خیر؟ طرفدارهای هوش شناختی، مغز انسان را مانند كامپیوتر فرض كرده و نمی دانند كه مغز در هر لحظه درگیر با مواد شیمیایی متغیری به نام انتقال دهنده ی عصبی است كه می تواند زاییده ی هیجان ها بوده و جهت و هدف تصمیم ها را عوض نماید. گاردنر، هوش درون فردی را هوش فراشناختی نامیده است. بیشتر آگاهی فرد شامل؛ افت و خیزهای روانی وی بوده و به اندازه ی شناخت اهمیت دارد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-3-2. دیدگاه كوپر1:
كوپر مدل هوش هیجانی را به شكل چهارگانه ارائه كرده است كه شامل؛ سواد هیجانی، عمق و ژرفای هیجانی، تناسب با صلاحیت هیجانی و معجزه هیجانی(قدرت كیمیاگری هیجانی) می باشد. در مدل كوپر هوش هیجانی از حیطه تجزیه و تحلیل روانشناسی به حیطه شناخت، استدلال و كاربرد مستقیم وارد شده و چهار اصل هوش هیجانی عبارت است از:
1- زمینه هیجانی: از طریق صداقت هیجانی، انرژی، آگاهی، واكنش، مسئولیت و ایجاد رابطه، جایگاهی برای اعتماد و تأثیر فردی به وجود می آید.
2- صلاحیت هیجانی: قابلیت، اعتماد و انعطاف پذیری را در فرد به وجود می آورد و موجب افزایش حداكثر طیف ظرفیت، اعتماد و كنترل مشاجرات و كاهش نارضایتی می شود.
3- ژرفای هیجانی: فرد برای تنظیم كار و زندگی با هدف و قابلیت منحصر به فردی آشنا می شود و در راه
- Koper